گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی / یاد کن از قلب بی تابی که هردم یاد توست .
خداوندا تو ستاری / همه خوابند تو بیداری / به حق خواب و بیداری / عزیزم را نگهداری .
یک روز رسد خوشی به اندازه ی کوه / یک روز رسد غمت به اندازه ی دشت / افسانه ی زندگی چنین است گلم / در سایه ی کوه باید از دشت گذشت .
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد !
عشقم با خاطره ای زیبا شد ، از سوی تو آن خاطره گر هیچ است ، اما حاصل آن خاطره عشقی زیبا شد ، یک قدم مانده تا عشق .
دوستی را باید از کویر آموخت که به عشق خورشید از دریا بودن گذشت .
غروب برات چه سخته وقتی غریبه باشی / وقتی یکی رو میخوای وقتی پیشش نباشی .
عاشقم کردی و گفتی عاشقان دیوانه اند / عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای .
معنای واقعی زندگی در کاشتن درختی است که انتظار نشستن زیر آن را نداشته باشی . (هندرسن)
دو پاره ابر آرام و خوش آهنگ به سراغ هم آمدند ، ناگهان برقی زد و قهقهه دیداری و دو نیمه سیب سقراطی یک سیب شد و باریدن گرفت و نخستین بهار آغاز شد .
منبع:
http://jokenaz.mihanblog.com
به ادامه مطلب بروید لذت ببرید
نظرات شما عزیزان: